غزلی از این مجموعه را می خوانیم :
از پشت شیشه پشت این وهم سراسر درد
انگیزهی بودن کنارت در سرم جاریست
این آرزو انگار در من ریشه خوابانده
وقتی تصورکردنم توفیق اجباری ست
در اطلس اندام تو من در غنا بودم
در ساحل عاج از تو دندانهای نیش افتاد
تو بازمیگیری به دندان تختخوابت را
وقتیکه خوابم در کنارت باز بیداری ست
نامیبیا اندوه آفریقای چشمت بود
جغرافیا در یک مدار فرضی بودن
افتادهام در سینهی سلول تنهایی
وقتی کنارت نیستم این وهم تکراری ست
در الجزایر دختری دیدم که میخندید
شکل تو مثل خندههای صبح زیبایت
تب کردم و یاد تو میافتاد در جانم
مالاریا با بوسهات درمان بیماری ست
در استوای گرم و گیرای حضورت بود
دستان تو گرمای مطبوعی به جان میداد
پنهان شدم در کشتی شعری که میبردی
این غیرقانونیترین محمولهی باری ست
من با قطار بعد در کازابلانکایم
میز مرا آماده کن وقتیکه میآیم
دور زمین دنبال تو گشتم تو را دیدم
من انتظارم از تو تنها ذرهای یاری ست
خواب از تو یاد از من، خیال از تو تصور کن
یک روز دور از مردمی هستی که بعدازاین
ما را نمیبینند دیگر در خیابانها
ترسی که افتاد از تن ما عین بی عاری ست.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.